خاطره ای از همسر شهید:
خاطره ای از همسر شهید:
·٠•●✿ Ƹ̵̡Ӝ̵̨̄Ʒ ✿●•٠·˙
هر وقت از منطقه به منزل می آمد،
بعد از اینکه با من احوال پرسی میکرد،
با همان لباس خاکی بسیجی به نماز می ایستاد.
یک روز به قصد شوخی گفتم:
تو مگر چقدر پیش ما هستی که به محض آمدن،نماز میخوانی؟
نگاهی کرد و گفت:
هر وقت تو را می بینم،احساس میکنم باید دو رکعت نماز شکر بخوانم…
فرم در حال بارگذاری ...