بانو جان !
این چادر تا برسد به دست تو
هم از کوچه های مدینه گذشته
هم از کربلا
هم از بازار شام…!
چادرت را در آغوش بگیر و بگو برایت روضه بخواند
همه را از نزدیک دیده است…
موضوع: "حجاب"
گفت :مگر نمی بینی اکثریت بی حجاب اند و عقاید شما در اقلیت هست!!!
گفتم :اولا اکثریت مردم 98.2 درصدی هستند که به قانون اساسی رای دادن
و حجاب اسلامی را برگزیدند.
ثانیا دختران محجبة ول گرد نیستند که گوشه و کنار خیابان ها جمع شوند و خودشان را نشان این و آن بدهند، بلکه گوهر ناب هستند.
ثالثا، عظمت حجاب اسلامی و اعتقادات ما را در مراسم های میلیونی ببین….
نمونش حرم مطهر.
زندگی اگر همرنگ خدا باشد طعم تازه ای میگیرد
طعمی شبیه بندگی
طعمی شبیه آسمان
آنوقت من اگر لیوان آبی دست تو بدهم اجر یک سال عبادت را دارم.
تو اگر به روی من بخندی خدا با تو تبسم میکند.
من اگر خانه را با عشق تو نظم بخشم خدا رحمتش را بر من میبارد
تو اگر با من مهربان باشی نزد خدا بهترین بندگانی
من اگر مطیع تو باشم سعادتمندم.
تو اگر دل بسته ی من باشی به خدا نزدیکتری
من اگر…
تو اگر…
من چقدر عزیز میشوم وقتی خدا برای خاطر تو این همه دوستم دارد
تو چقدر آقا میشوی وقتی خدا به خاطر من این همه دوستت دارد.
همان طور که می دانیم رکورد استفاده از لوازم آرایشی
در کشورمان در جهان رتبه اول است
اما آیا واقعا این مسئله بد است؟!
·٠•●✿ Ƹ̵̡Ӝ̵̨̄Ʒ ✿●•٠·˙
اصلا رتبه یک آرایش و استفاده از لوازم آرایشی در میان بانوان کشورمان
بد که نیست هیچ، می تواند در شرایطی به عنوان یک افتخار هم محسوب شود.
آرایش هیچ گاه از سوی اسلام منع نشده است
بلکه جایگاه آن معین گردیده است.
از سوی دیگر:
سفارش شده و حتی استحباب دارد
که بانوی مسلمان در برابر شوهر خودش از زیباترین شکل ها بهره گیرد.
مسلما زیباشدن بانوان بیش از آنچه در حالت عادی هستند
نیاز به آرایش دارد و آرایش هم نیاز به لوازم آرایشی دارد
به همین خاطر اگر بانوان در منازل از لوازم آرایشی
و در جهت مناسب آن استفاده کنند
شاید حتی آماری که اکنون در اختیار ایران است رشد هم بکند
چون یک بانو نمی تواند تا ابد آرایش یک روز خودش را نگه دارد
بلکه آن را با توجه به نیاز به وضو گرفتن و… پاک می کند
و مجبور است دوباره برای جلب نظر همسر
و از سویی ارضای حس زیبادوستی زنانه، آرایش کند.
صفحات: 1· 2
گـفت: پسـرها چقـدر چشـم نـاپـاک شـده انـد …
یک بـار پشـت سـرش راه افتـادم …
در کوچـه اول ، پسـر جـوانی ایسـتاده بود !
تا نگـاهش به او و مانتـوی تنـگش افتـاد
نیشـخندی زد و به سـر تا پـای انـدام دخـتر خیـره شـد …
همـان پسـر ، وقـتی مـن از جلـویش عبـور کـردم …
صفحات: 1· 2
